شعر در مورد اسم سیما
شعر در مورد اسم سیما ,شعر درباره اسم سیما,شعر برای اسم سیما,شعر در باره اسم سیما,شعر با اسم سیما,شعر درمورد اسم سیما,شعر در مورد اسم سیما,شعر با کلمه سیما,شعر با کلمه ی سیما,شعری در مورد اسم سیما,شعری درباره اسم سیما,شعری برای اسم سیما,شعر درباره ی اسم سیما,شعر در مورد نام سیما,شعر درباره نام سیما,شعر برای نام سیما,شعر درباره نام سیما,شعر با نام سیما,شعر درمورد نام سیما,شعر در مورد نام سیما
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم سیما برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
پیش آر شراب رنگ آمیز
ای ساقی خوب خوب سیما
شعر در مورد اسم سیما
بلکا دلکا کم کن یغما
ای خوش سیما بنشین بنشین
شعر درباره اسم سیما
ای بهارستان اقبال ای چمن سیما بیا
فصل سیر دل گذشت اکنون بچشم ما بیا
شعر برای اسم سیما
خزانی چهره بس باشد بهار آبروی من
گواه فتح دل دارم شکست رنگ سیما را
شعر در باره اسم سیما
(بیدل) بعرض جوهر اسرار خوب و زشت
آئینه ئی بصفحه سیما نمیرسد
شعر با اسم سیما
در عرق زانچهره خورشید سیما روشن است
برق چندین شعله وقف کشت انجم کردنش
شعر درمورد اسم سیما
حق شمشیر تو ساقط نشود از سرما
پیش خورشید نگردد عرق سیما خشک
شعر در مورد اسم سیما
چون حیا آب رخ گوهر ما وقف تریست
عرقی چند مبادا شود از سیما خشک
شعر با کلمه سیما
نواهای بساط دهر نذر ناشنیدنها
بشور اضطراب دل که سیما بیست در گوشم
شعر با کلمه ی سیما
شدم خاکستر و از جوش بیتابی نیاسودم
رگ خوابی که دارم نبض سیما بست پنداری
شعری در مورد اسم سیما
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
شعری درباره اسم سیما
عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت
آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد
شعری برای اسم سیما
شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند
همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد
شعر درباره ی اسم سیما
ظلم کردن بر بلا گردان خود انصاف نیست
بی سبب بال مرا آن آتشین سیما شکست
شعر در مورد نام سیما
قالب فرسودگان، فانوس شمع طور شد
تا به خاک کشتگان آن آتشین سیما گذشت
شعر درباره نام سیما
نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
که درین آینه، جوهر به تماشا برخاست
شعر برای نام سیما
مهر و کین می شود از صفحه سیما ظاهر
صافی و تیرگی آب ز گوهر پیداست
شعر درباره نام سیما
هر چه در سینه بود، می کند از سیما گل
شاهد تنگی دلها، گره پیشانی است
شعر با نام سیما
پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست
سیل ناصاف نماند چو به دریا پیوست
شعر درمورد نام سیما
حسن بی پرده بود پرده بینایی چشم
ساده لوح آن که ترا پرده ز سیما برداشت
شعر در مورد نام سیما
از راه حرف وصوت رسیدن به کنه خلق
با نامه گشاده سیما چه حاجت است؟
شعر در مورد اسم سیما
محو کدام آیینه سیما شود کسی؟
آیینه خانه ای است دو عالم ز روی دوست
شعر درباره اسم سیما
می روم از خویش بیرون پایکوبان چون سپند
تا کجا آن آتشین سیما به فریادم رسد
شعر برای اسم سیما
سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند
آنچه پنهان کرده ام سیما هویدا می کند
شعر در باره اسم سیما
چون چراغ روز نوری نیست در سیما مرا
آن زمان گردد دلم روشن که خاموشم کنند
شعر با اسم سیما
تمنای فروغ آن ماه سیما برنمی دارد
کرم بی خواست چون افتد تقاضا بر نمی دارد
شعر درمورد اسم سیما
زبیتابان کجا آن مست بی پروا خبر گیرد؟
سپند ما مگر زان آتشین سیما خبر گیرد
شعر در مورد اسم سیما
نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین باید
نپردازد به کس، آیینه سیما این چنین باید
شعر با کلمه سیما
گرد عصیان اگر از چهره دل پاک کنی
از فروغ تو زمین آینه سیما گردد
شعر با کلمه ی سیما
دمید خط ز بناگوش آن سمن سیما
غریب شامی ازین صبحگاه پیدا شد
شعری در مورد اسم سیما
گر ز رفتار به مردم نتوانی ره برد
نسخه نیک و بدخلق ز سیما بردار
شعری درباره اسم سیما
رزق سیماب ز آیینه جلای وطن است
چشم از دیدن هر آینه سیما بردار
شعری برای اسم سیما
ریخت دریا درگریبان قطره کم ظرف را
ذره ناچیز را خورشید سیما کرد عشق
شعر درباره ی اسم سیما
ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این
وی سرو سمن سیما آخر چه کمالست این
شعر در مورد نام سیما
رای تو ز روشنی فلک سیما باد
خورشید سعادت تو بر بالا باد
شعر درباره نام سیما
چرب نرمی ها طمع زان ماه سیما داشتم
عاقبت زان گردران، گردن به دست آمد مرا
شعر برای نام سیما
چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را
لعل جان بخشت مسیحا می کند آیینه را
شعر درباره نام سیما
رنگ شکسته کم ز زبان شکسته نیست
ما عرض حال خویش به سیما فکنده ایم
شعر با نام سیما
هر چند نیست درد دل ما نوشتنی
از اشک خود دو سطر به سیما نوشته ایم
شعر درمورد نام سیما
به که بردیده گستاخ تمنا فکنم
پرده ای کز رخ آن آینه سیما فکنم
شعر در مورد نام سیما
هر نفس عشق دو صد نقش بدیع انگیزد
تا نگردد به خود آن آینه سیما مشغول
شعر در مورد اسم سیما
ریخت دریا درگریبان قطره کم ظرف را
ذره ناچیز را خورشید سیما کرد عشق
شعر درباره اسم سیما
صورت احوال مجنون چون بماند در نقاب؟
نقش پای ناقه را آیینه سیما کرد حسن
شعر برای اسم سیما
دیده را صائب ز خورشید قیامت آب ده
بعد ازان بر چهره آن آتشین سیما ببین
شعر در باره اسم سیما
نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن
شکسته قلم صنع را تماشا کن
شعر با اسم سیما
زبان در مجلس روشندلان خاموش می باید
که نوری نیست در سیما چراغ ماهتابی را
شعر درمورد اسم سیما
چون پر پروانه سوزد پرده ناموس را
چون شود از عکس ساقی آتشین سیما شراب
شعر در مورد اسم سیما
چهره دل ترجمان رازهای عالم است
وای بر آن کس کز این آیینه سیما غافل است
شعر با کلمه سیما
رو متاب از چشم پاک صائب روشن گهر
کز نگاهی ذره را خورشید سیما ساخته است
شعر با کلمه ی سیما
خیمه اطلس برای دودگیر مطبخش
بر سر این هفت طاق آینه سیما زنند
شعری در مورد اسم سیما
هر آن پروانه که شمع تو را دید
شبش خوشتر ز روز آمد به سیما
شعری درباره اسم سیما
بدان که صحبت جان را همی کند همرنگ
ز صحبت فلک آمد ستاره خوش سیما
شعری برای اسم سیما
خجل است از رخ یارم گل تر
با چنین چهره و سیما خوشکست
شعر درباره ی اسم سیما
کف حاجت بگشا جام الهی بستان
تا شعاع می جان بر رخ و سیما بزند
شعر در مورد نام سیما
مرگ یک یک می برد وز هیبتش
عاقلان را رنگ و سیما می رود
شعر درباره نام سیما
بگستر بر سر ما سایه خود
که خورشیدانه سیما داری امروز
شعر برای نام سیما
در شکرستان دل قند بود هم خجل
تو ز کجا آمدی ابرو و سیما ترش
شعر درباره نام سیما
زان رنگ روی و سیما اسرار توست پیدا
کاندر کدام کویی چه یار می پسندی
شعر با نام سیما
بشو رو و سیمای خود درنگر
که آن یوسف خوب سیما تویی
شعر درمورد نام سیما
ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما
بربند سر سفره بگشای ره بالا
شعر در مورد نام سیما
در هر مقام و مسکن مهر تو ساخت روزن
کز تو شوند روشن ای آفتاب سیما
شعر در مورد اسم سیما
ز آب چون آتش تو دیگ دماغم جوشید
سبک ای سیمبر مشعله سیما برگو
شعر درباره اسم سیما
عشق آن دقیقه نیست که از کس توان نهفت
مردم مگر نگاه به سیما نمی کنند
شعر برای اسم سیما
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست
یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود
شعر در باره اسم سیما
گر چه در ابر سفید امید باران کمترست
فیض می بارد ز سیما همچو باران صبح را
شعر با اسم سیما
گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را
نور می بارد ز سیما این چراغ کشته را
شعر درمورد اسم سیما
ننازم چون به بخت سبز خود صائب که چون طوطی
به حرف و صوت کردم رام آن آیینه سیما را
شعر در مورد اسم سیما
شبی کان ماه سیما شمع خلوتخانه ام گردد
کنم با آه اول چشم بندی روزن خود را
شعر با کلمه سیما
ز سیما می توان دریافت در دل هر چه می باشد
عیار باده را صاحب نظر می گیرد از مینا
شعر با کلمه ی سیما
می توان صد رنگ گل در هر نگاهی دسته بست
بس که رنگ چهره آن ماه سیما نازک است
شعری در مورد اسم سیما
مکن رخ همچو زر از غصه سیم
که تا زین سیم، ز آن سیما نمانی
شعری درباره اسم سیما
طوطی ما بس که مشغول تماشای خودست
صائب آن آیینه سیما را فرامش کرده است