شعر در مورد صدف
شعر در مورد صدف,شعر در مورد صدف دریایی,شعری در مورد صدف,شعر در مورد اسم صدف,شعر درباره صدف,شعر عاشقانه در مورد صدف,شعر نو در مورد صدف,شعر درباره صدف و دریا,شعر درباره صدف و مروارید,شعر درباره صدف دریا,شعر در مورد صدف و دریا,شعری درباره صدف,شعر درباره اسم صدف,شعر زیبا درباره صدف,شعر نو درباره صدف,شعر درباره ی صدف,شعر در وصف صدف,شعر در مورد صدف,شعر در مورد صدف دریایی,شعری در مورد صدف,شعر در مورد اسم صدف,شعری در وصف صدف,شعر نو در مورد صدف,شعر در مورد صدف و دریا,شعر عاشقانه در مورد صدف,شعر درباره صدف,شعر درباره صدف و دریا,شعر درباره صدف و مروارید,شعر درباره صدف دریا,شعری درباره صدف,شعر درباره اسم صدف,شعر نو درباره صدف,شعر صدف,شعر درباره صدف و مروارید,شعر صدف مروارید,شعر عراقی صدفه حبیتک,شعر های صدف درخشان
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد صدف برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دوست دارم
شب، لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن کند
شعر در مورد صدف
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش می کنی
شعر در مورد صدف دریایی
تا گرفتم خلوتی تاریک، روشنتر شدم
قطره ای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
شعری در مورد صدف
هر روز
غرق میشوم
در این شهر بی دریا
و شب
خودم را بالا میکشم
روی تخت خواب
با صدفهایی در دستم
و تکههای تور
چسبیده به تنم
شعر در مورد اسم صدف
خوابی شیرین
که در انتظار تعبیرش نبودی،
بارانی
که دانه دانه تمیز میشود
و روی گونهی من مینشیند،
کاسهیی از صدف که فرشتگانش پاک کردهاند
تا از لبخندت پر شود
شعر درباره صدف
کلمه های من
نوازشگرانه برتو می بارید
دیر زمانی صدف آفتابی اندام تو را دوست داشته ام
شعر عاشقانه در مورد صدف
سلامم را برسان به دریا قاصدک .
دستی از دل تنگم به سر شالیزار بکش.
قاصدک چشمانم را ببر به لیلاکوه،
کمی عطر چای بیاور.
چشمانم بی قرار باران است.
باران قهر کرد و نبارید
ابر نشد که بر موجهای کف و صدفهای ماسه ای سجده کنم
شعر نو در مورد صدف
هنوز دوستت می دارم
علیرغم هرچه هست،
چون در سواحل تو آموختم
چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم.
شعر درباره صدف و دریا
نامت را بر زبان می آورم
دریا بر من گسترده تر می شود
دریایی که ادامه ی گیسوان توست
کلامت را سرمه چشم می کنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آب ها می بینم
می خوانمت
موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشاید
صدفی پلک می زند
و تو در گیسوانت می تابی
شعر درباره صدف و مروارید
من با نفسهای تو
بیدار میشوم …
از صدف درآمدی دیروز
و حالا بر کف دست من
پرواز را دل دل میکنی
شعر درباره صدف دریا
صدفی به صدف مجاورش گفت:
در درونم درد بزرگی احساس میکنم،
دردی سنگین که سخت مرا میرنجاند.
صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت:
ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست.
من در درونم هیچ دردی احساس نمیکنم.
ظاهر و باطنم خوب و سلامت است.
در همان لحظه خرچنگ آبی از کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید.
به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت:
آری! تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایهات در درونش احساس میکند
مرواریدی است که زیبایی آن بی حد و اندازه است
شعر در مورد صدف و دریا
سخنی چو گوهرتر صدف لب تو دارد
سخن صدف رها کن، گهری نمای ما را
شعری درباره صدف
مرا چگونه جلای وطن کند دلگیر؟
که در صدف، گهرم بی صدف ز غلطانی است
شعر درباره اسم صدف
توتیا شد گهرم زین صدف تنگ فلک
گر برون زین صدف بدگهر افتم چه شود؟
شعر زیبا درباره صدف
دل زبس سرگشتگی در سینه ام، در سینه نیست
گوهر غلطان ندارد در صدف، جا در صدف
شعر نو درباره صدف
گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف
سر برون آرد ز شوخی از گریبان صدف
شعر درباره ی صدف
ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف
کند به ابر گهر بار لب فراز صدف
شعر در وصف صدف
ز حسرت گهر آبدار گفتارت
گهر چو آب ،روان گردد ازدهان صدف
شعر در مورد صدف
ز چرخ همچو صدف گوهر تو بی قدرست
چرا برون ز صدف چون گهر نمی افتی؟
شعر در مورد صدف دریایی
در صدف گوهر جدا باشد ز آغوش صدف
وصل هجران است هر جا دورباش ناز هست
شعری در مورد صدف
افکند بحر عشق صدف چون به هر طرف
گوهرشناس بهر گهر نشکند صدف
شعر در مورد اسم صدف
دهد اگرچه برون در بی شمار صدف
تو آن دری که برون ناید از هزار صدف
شعری در وصف صدف
چون سینه صدف صدف سینه ها تمام
در عهد من گران شده از گوهر مذاب
شعر نو در مورد صدف
ز موج بحر برقصند خلق همچو صدف
ولیک همچو صدف بی خبر ز گوهر عید
شعر در مورد صدف و دریا
ای صدف چون آمدی در بحر ما
چون صدف ها گوهرافشانت کنم
شعر عاشقانه در مورد صدف
تو گوهر صفایی و ما صدف به گردت
صدف چه قیمت آرد چو رفت گوهر کان
شعر درباره صدف
ای صدف چون آمدی در بحر ما غمگین مباش
چون صدف ها گوهرافشانت کنم نیکو شنو
شعر درباره صدف و دریا
دل زتشویش جسد می بالد
صدف آبله دارد گهرم
شعر درباره صدف و مروارید
کاملانند در لباس حقیر
همچو لؤلؤ که در صدف باشد
شعر درباره صدف دریا
شدگوش صدف پرگهراز فکرتو صائب
بالاترازین رتبه گفتار نباشد
شعری درباره صدف
در جیب صدف گوهرشهوارنماند
در دامن مریم دل عیسی ننشیند
شعر درباره اسم صدف
از صدف تربیت نداشت امیدی
قطره من گوهراز سحاب برآمد
شعر نو درباره صدف
قطره خود رادرین دریا چوگوهرساختی
دست خودراچون صدف برروی یکدیگرگذار
شعر صدف
گوهر دریای بیکرانه عشقم
در صدف آسمان قرار ندارم
شعر درباره صدف و مروارید
چون صدف ما دهان گشادستیم
کابر فضل تو درفشان آمد
شعر صدف مروارید
پی نقاشی سراچه باغ
دارد اندر صدف معصفر گل
شعر عراقی صدفه حبیتک
دل آزاد من از هر دو جهان بیخبرست
در صدف، گوهر من بی صدف از غلطانی است
شعر های صدف درخشان
درافتد از صدف هر دم صدف بازش خورد در دم
وگر نه عین کری هم کران را ترجمانستی
شعر در مورد صدف
هر گوش صدف حلقه چشمیست پر آب
هر موج اشاره ای ز ابروی کسیست
شعر در مورد صدف دریایی
تا دل ز علایق جهان حر نشود
اندر صدف وجود ما در نشود
شعری در مورد صدف
رویت دریای حسن و لعلت مرجان زلفت
عنبر صدف دهان در دندان
شعر در مورد اسم صدف
تاصیبت گوهر تو به دست صدف فتاد
دریا تمام آب شد از شرم گوهرت
شعر درباره صدف
یار چون درج عقیقی به تبسم بگشاد
چشم خسرو چو صدف پر ز در مکنون شد
شعر عاشقانه در مورد صدف
ور حدیث در دندانت کنم
صدف آنجا همه تن گوش شود
شعر نو در مورد صدف
صدف چو غره بدین شد که من دهان توام
چرا دهان قدری تنگ تر نمی گیرد
شعر درباره صدف و دریا
باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی کرد
برگ گل را صدف لولوی عمانی کرد
شعر درباره صدف و مروارید
ور در صدف چنانی کآرند روی در تو
آیینه های خود را آیینه جهان کن
شعر درباره صدف دریا
در صدف چون رشته دندان او
لؤلؤی خوشاب هرگز دیده ای
شعر در مورد صدف و دریا
یک صدف می باشد از چندین صدف صاحب گهر
هر که را دستی است، از اهل دعا کی می شود؟
شعری درباره صدف
صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف
گریه ها از آب گوهر درگلو دارد صدف
شعر درباره اسم صدف
نیست غمگین گوهرم ازتنگی جا در صدف
می کند ازآبداری سیر دریا در صدف
شعر زیبا درباره صدف
تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف
شد ز خجلت زیر دامن بحر را پنهان صدف
شعر نو درباره صدف
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
شعر درباره ی صدف
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
شعر در وصف صدف
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در
صدف سینه حافظ بود آرامگهش
شعر در مورد صدف
فلک را گهر در صدف چون تو نیست
فریدون و جم را خلف چون تو نیست
شعر در مورد صدف دریایی
از صدف یاد دار نکته حلم
هر که برد سرت گهر بخشش
شعری در مورد صدف
غواص عقل، چون صدف عمر برگشود
دری گرانبهاتر و خوشتر ز جان نداشت
شعر در مورد اسم صدف
برو ای قطره در آغوش صدف بنشین
روی بنمای چو گشتی گهر رخشان
شعری در وصف صدف
گهری کاز صدف آز و هوی بردی
شبهی بود که کردی چو گهر مخزون
شعر نو در مورد صدف
از رنج کشیدن آدمی حر گردد
قطره چو کشد حبس صدف در گردد
شعر در مورد صدف و دریا
کاندر صدف از نهفتگی گردد در
آن قطره که راز دل دریا باشد
شعر عاشقانه در مورد صدف
نبود گوهر یکدانه ای در این دریا
وگرنه چون صدف آغوش میگشودم من
شعر درباره صدف
این نه صدف، ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه، بدریای دیگر است
شعر درباره صدف و دریا
شرف در به جوهر خویش است
نه ز پاکی جوهر صدف است
شعر درباره صدف و مروارید
دل شادباش کز صدف فطرات وجود
پاکیزه جوهری چو تو هرگز نزاده است
شعر درباره صدف دریا
جوهر ذات تو اندر صدف آدم بود
سرو بالای تو زیب چمن رضوان باد
شعری درباره صدف
با چشم صدف خیز که بر گردن ایام
خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم
شعر درباره اسم صدف
جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا
در صدف از راه غلطانی گهر باشد جدا
شعر نو درباره صدف
شد به لب وا کردنی گنجینه گوهر صدف
در تلاش رزق، آدم بی دهن باشد چرا