شعر در مورد سی سالگی
شعر در مورد سی سالگی,شعری در مورد سی سالگی,شعر درباره سی سالگی,شعری درباره سی سالگی,شعری در مورد سی سالگی,شعر درباره ی سی سالگی,شعر سی سالگی,شعر سی سالگی فروغ,شعر سی سالگی,شعر تولد سی سالگی,شعر برای سی سالگی,شعری برای سی سالگی,شعر در مورد سی سالگی,شعر در وصف سی سالگی,شعر درباره سی سالگی,شعر نو سی سالگی,شعر در مورد سی سالگی,شعرهای سی سالگی,شعری درباره سی سالگی,شعری در مورد سی سالگی,شعر درباره ی سی سالگی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد سی سالگی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
چه چیزی تو عمقه چشاته
که من یک نگاهه تو رو به یه دنیا نمیدم
که بعد از تماشای چشمای تو
از زمین و زمان عاشقانه بریدم
شعر در مورد سی سالگی
تو با کل رویای من اومدی
تا تو سی سالگی باورم زیر و رو شه
که زیباترین خط شعرهای من
از تماشای چشم تو هر شب شروع شه
شعری در مورد سی سالگی
اومدی تا بره فصله دیوونگی
شدی آرامشه کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانست برام
آرزوهامو از کی به جز تو بخوام
شعر درباره سی سالگی
دلم از تماشای چشمای تو
یه حسی مثه پر گرفتن گرفت
چشای تو تا پیشه چشم منه
مگه میشه این حالو از من گرفت
شعری درباره سی سالگی
تمام وجودم رو هر ثانیه
تو دریای فکر تو حل میکنم
نگاه کن واسه این که تو با منی
چه جوری خدا رو بغل میکنم
شعری در مورد سی سالگی
اومدی تا بره فصله دیوونگی
شدی آرامشه کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانست برام
آرزوهامو از کی به جز تو بخوام
شعر درباره ی سی سالگی
اومدی تا بره فصله دیوونگی
شدی آرامشه کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانست برام
آرزوهامو از کی به جز تو بخوام
شعر سی سالگی
مدت سی سال سودا پخته ایم
مدت سی سال دیگر سوختیم
شعر سی سالگی فروغ
سی سال ز نفس معصیت زاد
اکنون دهدش سداب توبه
سی سال گنه خجالتش کو؟
گیرم که بود ثواب توبه
شعر سی سالگی
دوری بگشت این تن کز دل بگشته ای
سی سال دور باشد سی را چهل مکن
شعر تولد سی سالگی
نهالی به سی سال گردد درخت
ز بیخش برآرد یکی باد سخت
شعر برای سی سالگی
مدت سی سال هست کز سر اخلاص
زنده چنین داشتم وفای صفاهان
شعری برای سی سالگی
بعد سی سال سفر باز به بغداد مرا
به عراق آرزوی مولد و منشا آورد
شعر در مورد سی سالگی
قرب سی سال به نیکو سخنی در عالم شده مشهور،
شدم جاهل و بدگو امسال
شعر در وصف سی سالگی
مرا به فضل الهی و دولت شاهی
گذشت مدت سی سال روزگار بکام
شعر درباره سی سالگی
هر چه در سی سال کرده خاتم مشکینت
وام آن نگین لعل نوشین در زمانی توخته
شعر نو سی سالگی
گفت سی سال شد که تا با یار
می کنم من سخن در این بازار
شعر در مورد سی سالگی
قرب سی سال ز خود خاک همی دادم باد
تا به جان راه برم راه ببردم به تنم
شعرهای سی سالگی
شکر کردم که پس از مدت سی و شش سال
یادش از بندگی بی سر و سامان آید
شعری درباره سی سالگی
سی سال در پی تو چو مجنون دویده ام
اندر جزیره ای که نه خشکی است و نی تری
شعری در مورد سی سالگی
اگر سی سال پیش پرسیده بودی
از هر آستینم برایت
چند تعریف آماده و کامل
که مو لای درزش نرود
بیرون می کشیدم
در این سن و سال اما
فقط می توانم دستت را
که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم
و بازگردانمت به صبح آفرینش
شعر درباره ی سی سالگی
بی شک
یک روز، سی سال بعد
از کنار عابران که رد می شوی
بوی عطری گیجت می کند …
پرتاب می شوی به سی سال قبل
و دعا می کنی همان لحظه باران ببارد
تا گم شود قطره ی اشکی
که به یاد شاعر عاشقانه های «تقدیم به تو»
با حوصله پایین می افتند از چشم هایت
از همان چشم هایی که …
شعر در مورد سی سالگی
آه…!
تو مرا به یاد خواهی آورد
بدون شک
یک روز
شاید سی سال بعد
شعری در مورد سی سالگی
شک ندارم یک روز
شاید سی سال بعد از امروز
تلویزیون را روشن می کنی
و مجری برنامه ، شعر که می خواند
به خاطر خواهی آورد
شعرهای شاعری را که
واژه واژه اش
از پی لبخند روی لبهایت
به هم ریختگی موهایت
و آهنگ ِ مردانه ی ِ صدایت
نوشته شده بودند
شعر درباره سی سالگی
شک ندارم یک روز
شاید سی سال بعد از امروز
موهای طلایی نوه ات را نوازش می کنی
و به شعرهای شاعری فکر می کنی
که در جوانی ات
عاشق تو بود
شعری درباره سی سالگی
شاعری که اگر بود
هنوز هم می توانست
موهای سپیدت را
به برف های دست نخورده ی اولین صبح زمستان
تشبیه کند
و در چشم های کم سو شده ات
خاطره های خاک خورده ای را بیابد
که هرگز به روی زبانت نیامدند
شعری در مورد سی سالگی
از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال
هر سه اسیر چشم تو… آمار خوبی نیست!
شعر درباره ی سی سالگی
دنبال مقصر می گردی
راه دوری نرو
غیر از خودت کسی تقصیری نداشت
او فقط به تو کمی امید داد
تو در مقابل
همه چیزت را
شعر سی سالگی
گلوله های مشقی و جنگی
به یک اندازه صدا دارند
و هردو
از یک اسلحه بیرون می آیند.
به من بگو بمان
به من بگو برو
هر دو مرا از پا در می آورند.
شعر سی سالگی فروغ
تا تو را تکرار کنم
من ادامه می یابم
از نسل من فرزندی به جای خواهد ماند
همنام تو .
در کوچه ها اگر سیمای مرا دیدی
به نوازش درنگی کن
همنام تو
قسم به نام تو
که
نوازش تو را بر خاکم خواهد نشاند .
شعر سی سالگی
زیر باران
با خرمن خیس یادت،
خاطره ها را ورق می زنم
کجای دل من
رنگین کمان را نوشته ای
که هر ابری بیاید
من دلم
باز هم باران می خواهد …
شعر تولد سی سالگی
مهر او
زمزمه جویبار بود
درروزهای مکرر خالی
حال
من مانده ام
و خروش یک اقیانوس
شعر برای سی سالگی
در رهگذر چهل زمستان عمر
فقط
یک خاطره ی برفی
ذهنم را
هرچند به تلخی
روشن می کند
و آن
روزی بود
که قدم هایم را
بر روی برف های بکر
تا کنار گور یک دوست
شماره می کردم
شعری برای سی سالگی
و هنگامی که من فریاد مى زنم
و گریه مى کنم ،
خانه خالى ست
هیچکس صداى مرا نمى شنود
و دنیا همین خانه ی خالى ست
که در آن وقتى صدا مى زنیم هیچکس پاسخ نمى دهد.
شعر در مورد سی سالگی
بهار هم آمد
هر جا هستی
خوب باش
فقط برای یکبار
از خودت بپرس
او که برای تو
روزی چند بار می مُرد
حالا کجاست؟
شعر در وصف سی سالگی
مردم می گویند که درد کشیدن
آدم را شریف و پاک می کند.
این دروغ است!
درد فقط آدمی را بی رحم می کند…
شعر درباره سی سالگی
سیم هاى زیر تار، زنانه است و
سیم هاى بم، مردانه.
از تلفیق این دو است که موسیقى
دلنواز زندگى نواخته مى شود.
شعر نو سی سالگی
به یاد داشته باش
کوچکترین محبت ها
از ضعیف ترین حافظه ها
هم پاک نمی شود
شعر در مورد سی سالگی
پیرزنی شوم
آلزایمر بگیرم
زنگ بزنم
انگار
پسرم هستی
بگویم
چقدر
دلم
برایت تنگ است
شعرهای سی سالگی
باران که آمد
گلی در خانه ام رویید
آفتاب که تابید
آیینه ای تمام قد به خانه ام داد
درخت توی ایوان
شانه ای به موهایم
بخشید
عزیزکم
تو که آمدی
گل و آینه و شانه را بردی
و شعری به من سپردی!
شعری درباره سی سالگی
گاهی باید
چترت را ببندی ؛
بگذاری باران
آتشی را که در قلبت روشن است
نم نم
خاموش کند…
شعری در مورد سی سالگی
ﻣﻦ
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺟﻨﮕﺠﻮﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ
ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ
ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ:
” ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﻮ
ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ “
شعر درباره ی سی سالگی
آمد از شاخه فرود،
بوسه زد برلب رود؛
برگ عاشق شده بود.
شعر در مورد سی سالگی
همه چیزش
از صبح شروع می شود
روز و من،
از تو،
با صدایت،
که می گویی صبح است،
بلند شو، تا ببوسمت…
شعری در مورد سی سالگی
برای بوم
رنگی می سازم
کلمات را در آب
حل میکنم
تابلویی بی صدا
ساخته ام
من شاعر کلمات
بی رنگم
شعر درباره سی سالگی
باور کن !
این را با تمام وجودت باور کن؛ که:
آن کس که وعده ی همیشه ماندن را می دهد،
از همه رفتنی تر است !
شعری درباره سی سالگی
حسـرت واقعـی را آن روزی میخــوری
کـه مـی بینـى ،
بـه انـدازه سـن و سـالت ، زندگـى نکـرده ای . . .
شعری در مورد سی سالگی
اگر در تقدیرت باشد
دنیا هم برای رسیدن به او کوچک است . . .
ولی اگر در سرنوشتت نباشد
حتی در کوچه بن بست هم به همدیگر نمی رسید !
شعر درباره ی سی سالگی
خدا تقصیری ندارد
این روزها
همه باران های دنیا
در دل ما آدم ها می بارد . . .
شعر سی سالگی
تو را هر لحظه به خاطر می آورم
بی هیچ بهانه ای
شاید دوست داشتن همین باشد . . .
شعر سی سالگی فروغ
دلم . . .
یک عشق میخواهد
و یک نفر که بشود دوستش داشت
همین !
شعر سی سالگی
دلتنگ ها بهتر مى دانند
که خواب یک نیاز نیست
تنها یک بهانه ست تا آدمى
به شب پناه ببرد . . .
شعر تولد سی سالگی
هر انسانی یک بار برای رسیدن
به یک نفر دیر می کند
و پس از آن برای رسیدن به
کسانِ دیگر، عجله ای نمیکند !
شعر برای سی سالگی
ای کاش پیش از اینکه
کسی را کاملا از دست دهیم
می توانستیم تمام ِ عشق مان را
بر او فریاد بزنیم . . .
شعری برای سی سالگی
عاشق نشدی
وگرنه می فهمیدی پاییز
همان بهار است که عاشق شده است . . .
شعر در مورد سی سالگی
یادت باشد
به خوابم که آمدى
بیدارم کنى ببوسمت !
شعر در وصف سی سالگی
از تمام بودنی ها
تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد . . .
شعر درباره سی سالگی
گاهی بی هیچ بهانه ای کسی را دوست داری،
اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی
یکی را دوست داشته باشی !
شعر نو سی سالگی
آسمان را دوست دارم
زیرا تنها سقفی ست
که زیر آن
با تو زیسته ام . . .
شعر در مورد سی سالگی
فصل عوض می شود
جای آلو را خرمالو می گیرد
جای دلتنگی را دلتنگی . . .
شعرهای سی سالگی
تنهایی
نامِ دیگر پاییز است،
هرچه عمیق تر
برگریزانِ خاطره هات بیشتر . . .
شعری درباره سی سالگی
ز دست ،گوهر پرقیمت جوانی رفت
چو برق ،فرصت کوتاه زندگانی رفت
بهار عمر که هنگام دانش اندوزیست
پی هوا و هوسهای نوجوانی رفت
شعری در مورد سی سالگی
گر عمر من از شصت فزون شد،شده باشد
ور طالع فرخنده زبون شد،شده باشد
این جان که به تنگ آمده است از قفس تن
روزی اگر از سینه برون شد،شده باشد
شعر درباره ی سی سالگی
جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است
سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است
عیش و راحت طلبیدن ز جهان بی خبریست
هـــر کـــه بینی در آن جا کنــــد و محتضر است
شعر در مورد سی سالگی
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من…
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز…
شعری در مورد سی سالگی
افسوس که عمر خود تباهی کردیم
صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم
در دفتر ما نماند یک نکته سفید
از بس به شب و روز سیاهی کردیم
شعر درباره سی سالگی
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
شعری درباره سی سالگی
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
شعری در مورد سی سالگی
عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
شعر درباره ی سی سالگی
سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمر
و آغاز پری نهاد پیمانهی عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد
حمال زمانه رخت از خانهی عمر
شعر سی سالگی
طول عمر ما،
سنّ و سال ماست
عرض عمر ما
قیل و قال ماست
ارتفاع عمر
پر و بال ماست
حجم عمر ما کمال ماست
انتخاب کن عزیز
شعر سی سالگی فروغ
برخیز و مخور غم جهان گذران
خوشباش و به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران