شعر در مورد وداع
شعر در مورد وداع,شعر در مورد وداع با مادر,شعر در مورد وداع با دوستان,شعر در مورد وداع با ماه رمضان,شعر در مورد وداع با ماه محرم و صفر,شعر در مورد وداع با ماه صفر,شعر در مورد وداع ماه رمضان,شعر در مورد وداع با رمضان,شعر در مورد وداع رمضان,شعر در مورد وداع با محرم,شعر در مورد خداحافظی با دوستان,شعر در مورد خداحافظی با دوست,شعر درباره وداع با دوست,شعر درباره وداع با ماه رمضان,شعر درباره وداع ماه رمضان,شعر درباره وداع با رمضان,شعر در وصف وداع,شعر وداع,شعر وداع الحبیب
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد وداع برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی
نهم جبین وداع و سر سلام به پایت.
شعر در مورد وداع
هنوز یادم هست… وداع تلخ تو را…
و نگاهت که همچو طوفان بود…
شعر در مورد وداع با مادر
در وداع هر دیدار
پی واژه ای می گردم
به جای خداحافظ
تا با آن بباورانم به خود
که دوباره دیدنت محال نیست
شعر در مورد وداع با دوستان
هنگام وداع توزبس گریه که کردم
دورازرخ توچشم مرانورنمانده است
شعر در مورد وداع با ماه رمضان
دل چو ز درد درد تو مست خراب میشود
شعر در مورد وداع با ماه محرم و صفر
مرگ یک بار رخ نمیدهد
زیرا همه ی ما هر روز چند بار میمیریم
هر بار که با آرزوها
علایق و پیوندهای خود وداع می کنیم
می میریم
شعر در مورد وداع با ماه صفر
یک روز سرانجام با تو
وداعی آبی میکنم
میدانم
روزی از من خواهی پرسید
مگر وداع هم رنگ دارد
آن هم به رنگ آبی
من در جواب تو
فقط چشمانم را میبندم
شعر در مورد وداع ماه رمضان
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
شعر در مورد وداع با رمضان
ابر و باران و من و یار ٬ ستاده به وداع
من جدا گریه کنم ، ابر جدا ، یار جدا
شعر در مورد وداع رمضان
لب باز کنم، حرف وداع آمده بیرون
من سوت غم انگیز قطارم، چه بگویم؟
شعر در مورد وداع با محرم
وقت وداع دیده به رویش دچارتر
من بی قرار بودم و او بی قرارتر
شعر در مورد خداحافظی با دوستان
روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد
وقت وداع کردنت بر رخ من نظر مکن
شعر در مورد خداحافظی با دوست
این وداع آخر است و این غزل
قطره های آخر از احساس من
شعر درباره وداع با دوست
نخند! دل خوشی ام مضحک است. می دانم
تو سالهاست که شعر وداع می خوانی
شعر درباره وداع با ماه رمضان
من بوسه ی وداع تو را قاب کرده ام
روی لبم که دم بزنم در هوای تو
شعر درباره وداع ماه رمضان
تمام سهم ِ من از آن وداع آخر بــود :
« چرا ؟ » ، « چگونه ؟ » ؛ که از جمله ی سؤالی ماند
شعر درباره وداع با رمضان
رفیق راهی و از نیمه راه می گویی
وداع با من بی تکیه گاه می گویی
شعر در وصف وداع
می شود در زیر باران کندن دل سخت تر
این وداع ما دو چندان زیر باران سخت شد
شعر وداع
لرزه بر پایش نمی افتد به هنگام وداع
مطمئنا، مصرف چایی نباتش کمتر است!
شعر وداع الحبیب
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
شعر در مورد وداع
هر کسی روز وداع از پی محمل می شد
تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد
شعر در مورد وداع با مادر
ما را وداع کرد دل و عقل هر چه بود
الا سر نیاز بر آن آستان بماند
شعر در مورد وداع با دوستان
پیش رفته ست آب چشمم، خسرو از بهر وداع
ابر بارانی ست در ره، تنگ بر ابرش مکن
شعر در مورد وداع با ماه رمضان
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی
شعر در مورد وداع با ماه محرم و صفر
گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع
برامید مرگ می نوشم به هنگام وداع
شعر در مورد وداع با ماه صفر
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
شعر در مورد وداع ماه رمضان
هیهات که جان وداع تن کرد و نداد
چندان مهلت که تن شتابد به وداع
شعر در مورد وداع با رمضان
بود گشادن آغوش در وداع حیات
درین زمانه ناپایدار خندیدن
شعر در مورد وداع رمضان
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
شعر در مورد وداع با محرم
برون آ اندکی، جانا که بسیار آرزو دارم
وداع عمر نزدیک است و دیدار آرزو دارم
شعر در مورد خداحافظی با دوستان
دل ز جان چون بر کنم روز وداع
ترک آن ترک ختایی چون کنم
شعر در مورد خداحافظی با دوست
گفتمش روز وداع دوستان
گر به زودی باز نایی، چون کنم؟
شعر درباره وداع با دوست
دل ز جان چون بر کنم روز وداع
ترک آن ترک ختایی چون کنم
شعر درباره وداع با ماه رمضان
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع
شعر درباره وداع ماه رمضان
داخل به بزم ناشده، نام وداع بر
ننشسته، همچو عمر، به رفتن شتاب کن
شعر درباره وداع با رمضان
عزم وداع کرد، جوانی به روستای
در تیره شامی، از بر خورشید طلعتی
شعر در وصف وداع
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
شعر وداع
شگفت مانده ام از بامداد روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم
شعر وداع الحبیب
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
شعر در مورد وداع
به سر راهت آورم هر شب
دیده ای در وداع بینایی
شعر در مورد وداع با مادر
من به سلام و وداع کعبه و صحرا
صحیه زنانم که بارکن به سلامت
شعر در مورد وداع با دوستان
چون گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودیم
اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را
شعر در مورد وداع با ماه رمضان
خنده گل می دهد یادی ز آغوش وداع
در بهاران ناله مرغ چمن بیهوده نیست
شعر در مورد وداع با ماه محرم و صفر
منم که دام بلایم رهایی قفس است
وداع زندگیم در جدایی قفس است
شعر در مورد وداع با ماه صفر
گهر چو کرد وداع صدف عزیز شود
عزیز مصر به یعقوب این سخن می گفت
شعر در مورد وداع ماه رمضان
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به صائب ز وداع رمضان رفت
شعر در مورد وداع با رمضان
جانا، سخن وداع در باقی کن
کین باقی عمر با تو باقی دارم
شعر در مورد وداع رمضان
چون روز وداع بود بایستی گفت
تا سیر ترت دیده بدیدی، باری
شعر در مورد وداع با محرم
گر نگریزی ز ما بنازی چه شود
ور نرد وداع ما نبازی چه شود
شعر در مورد خداحافظی با دوستان
این عشق مطاعست و مطاعست و مطاع
از عقل وداعست و وداعست و وداع
شعر در مورد خداحافظی با دوست
بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
کردم وداع جمله اعضای خویش را
شعر درباره وداع با دوست
وداع جان و تنم استماع رفتن تست
مرو که گر بروی خون من به گردن تست
شعر درباره وداع با ماه رمضان
سفارش دل خود با تو این زمان گفتم
ز گریه روز وداع توام مجالی هست
شعر درباره وداع ماه رمضان
وداع خویش کن اول اگر رفیق منی
که این رهیست خطرناک و ترکتازی هست
شعر درباره وداع با رمضان
جان کرد وداع تن و برخاست که وحشی
بنشین تو که من در قدم موکب میرم
شعر در وصف وداع
بی وداع دوستان کردی سفر
از که این راه و روش آموختی
شعر وداع
وحشی وداع جان کن کامد به دیدن تو
سنگین دلی ، غریبی ، عاشق کشی ، بلایی
شعر وداع الحبیب
دست آن یک وداع شانه کند
پای این یک ز ران کرانه کند
شعر در مورد وداع
بشتاب که بی توجان ز غمخانه تن
اینک به وداع تو برون می آید
شعر در مورد وداع با مادر
وداع کردی و چشمم روان شد از بر تو
کنون وداع دو چشم روان خویش کنم
شعر در مورد وداع با دوستان
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
شعر در مورد وداع با ماه رمضان
چون دو تا شد قد، وداع روح را آماده باش
کز کسان تیر سبکرو می شود یکدم جدا
شعر در مورد وداع با ماه محرم و صفر
نیست از سنگین دلیها گر نگریم در وداع
زخم تیغ تیز خون را دیر بیرون می دهد
شعر در مورد وداع با ماه صفر
وداع آخرت کن گر به دنیا مایلی صائب
که هر جانب که مایل می شود دیوار می افتد
شعر در مورد وداع ماه رمضان
گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع
برامید مرگ می نوشم به هنگام وداع
شعر در مورد وداع با رمضان
محمل ما همچو شبنم هست بر دوش وداع
ما نه همچون غنچه صائب دل به بستان بسته ایم
شعر در مورد وداع رمضان
نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم
ز شر ایمن شدم تا خیرباد آرزو کردم
شعر در مورد وداع با محرم
بر تو دشوارست اگر یکجا وداع مال و جان
پیشتر از رفتن جان، مال را تسلیم کن
شعر در مورد خداحافظی با دوستان
اشک خونین در قفا دارد وداع رنگ و بو
خانه ای کز وی برون خواهی شدن رنگین مکن
شعر در مورد خداحافظی با دوست
وداع برگ هستی را به ایام خزان مفکن
چو گل در نوبهار این سست پیمان را ز سر وا کن
شعر درباره وداع با دوست
سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن
مهیای وداع آشیان شو، بال و پر وا کن
شعر درباره وداع با ماه رمضان
ساقی صبوح کرده ز میخان می رسد
صائب وداع صبر و دل و عقل و هوش کن
شعر درباره وداع ماه رمضان
تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت
نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد
شعر درباره وداع با رمضان
گر چه از دل می رود عشق به جان آمیخته
با وجود این وداع صعب گریان نیستیم